جیمز کامرون در کارنامه سینمایی خود همواره بعد از هر فیلم عظیم به سراغ پروژهای عظیمتر رفته است. تایتانیک نقطه اوج این نگاه به سینما است که موفقیتی بینظیر را در گیشه و مراسم اسکار نصیب او ساخت. حال باید دید که آواتار تا چه میزان میتواند خاطره تایتانیک را زنده کند. [جیمز کامرون: تایتانیک یک استثناء بود]
- چرا پروژه آواتار را در طول این همه سال در خودتان نگهداشتید؟
وقتی این داستان به ذهنم رسید 14سال داشتم، طرح آن را با جزئیات در ذهنم داشتم. میخواستم (اول) شرکت جلوههای ویژهام (دیجیتال فردا)، پیشتاز جهانی جلوههای نومریک بگردد. چگونه؟ میدانستم با اسمم میتوانم سرمایه لازم را جذب کنم و این پول به گروهام این امکان را میدهد که «مشکل» را حل کند؛ مشکلی که من با ساخت یک فیلم علمی – تخیلی حماسی که شخصیتهای آن فوتورئالیست هستند، خلق میکردم. آن زمان تکنیسینهای دیجیتال فردا به من گفتند که پول هزینه شده به تنهایی نمیتواند مشکل را حل کند. آنها حق داشتند. تکنولوژی هنوز خیلی باید پیشرفت میکرد. باید میگذاشتیم هالیوود به ساخت فیلمهایش ادامه بدهد و پازل قطعه به قطعه کامل شود. کاری نمیشد جز صبر کردن. و این همان کاری بود که من کردم.
- برایتان غریب نبود که بعد از 12سال که از ساخت تایتانیک میگذشت دوباره پشت دوربین بروید؟
چرا این مدت نیز این کار را کردم. 4فیلم مستند کار کردم که برای ساختشان لازم بود به 6ماموریت زیردریایی دست بزنیم. برای روشن شدن موضوع باید بگویم برای هر کدام از این سفرها مستلزم 6ماه آمادهسازی و 2ماه فیلمبرداری بود. چیزی برابر با مدت زمان لازم برای ساخت یک فیلم بلند.
- با این وجود متوجه هستید که این مدت از دیدن یک فیلم داستانی جدید از شما محروم بودیم؟
اگر شما صبر ندارید تقصیر من نیست. من شیفته اعماق دریا هستم و هیچ کارش هم نمیتوانم بکنم.
- امروزه در خیلی از فیلمهای مطرح، سه بعدی نقشی اضافه بر ساختار دارد...
میدانم. اما با دیدن آواتار خواهید دید که این در مورد آن صدق نمیکند. ما از این«اضافه» فراری بودیم. من از این شیوه بهصورتی محیطی بهره جستم و به خاطر قابلیت غوطهور شدن در آن. سه بعدی با فیلمنامه عجین شده است. شما یک فیلم را به خاطر آنکه رنگی است، نمیسازید. شما آن را میسازید چون داستان آن خوب است. سپس رنگ را به آن اضافه میکنید. در آغاز بهکارگیری تکنی کالر افراد میگفتند: « خدای من، این فیلم رنگیش محشر میشود! برگهای پاییزی در تصویر خواهند درخشید. و همه چیز بهصورتی ناباورانه نارنجی و نورانی خواهد بود.» آنها فکر میکردند که یک فیلم خوب خواهد شد فقط به این خاطر که رنگی است. آشکارا نظری ابلهانه است. اگر دست به ساخت فیلمی بزنید فقط به این دلیل که « سه بعدی آن محشر خواهد شد» به احتمال زیاد حاصل کارتان بیارزش خواهد بود.
- شما از بچههایتان هم بهصورت سه بعدی فیلم میگیرید؟
نه. [خنده] اما به آنجا هم خواهیم رسید، مطمئن هستم. سال 1393 تنها 2 یا 3 فیلم بهصورت رنگی گرفته شدهاند و مابقی سیاه وسفید هستند. سال 1955 یک سوم رنگی و دو سوم سیاه و سفید هستند و دهه 60 این نسبت برعکس میشود و از نیمه دهه 70 دیگر فیلم سیاه و سفید ساخته نمیشود مگر در قالب فیلمهای متفاوت و هنری. من فکر میکنم شاهد تکامل مشابهی برای فیلمهای سهبعدی خواهیم بود حتی اگر زمان زیادی برای جانشین شدن فیلمهای دو بعدی طول بکشد.
- شما همیشه فیلمنامههایتان را براساس داستانهایی جهانشمول بنا میکنید؛ رد پای رومیو و ژولیت را در تایتانیک میبینیم و آواتار بهنظر مستقیماً از افسانه پوکوهانتاس ملهم شده است.
درست است. داستان به همان صورت پایان نمییابد اما آشکارا از داستان پوکوهانتاس بهره گرفته است و همین طور از رقصنده با گرگها. این چیزی بود که به مسئولان استودیو گفتم: اگر شما پوکوهانتاس، رقصنده با گرگها و فرین گالی و آخرین جنگل استوایی (یک فیلم نقاشی متحرک که در ایران زیاد شناخته شده نیست) بگیرید و توی مخلوط کن بریزد از آن آواتار به دست میآید. و این حرف آنها را ترسانده بود…
- این موقع بود که چک 240 میلیونی را برایتان کشیدند؟
نه. با گفتن این به آنها اطمینان بخشیدم که:« چیزی که بهتان گفتم را فراموش کنید. داستان پارک ژوراسیک است در فضا!» مثل دیوانهها شده بودند. «فوری! بگو کجا را باید امضا کنیم؟» هم همینطوری تایتانیک را به آنها فروختم: «داستان رومیو و ژولیت است روی یک کشتی درحال غرق شدن. چی بیشتر از این میخواهید؟»
- سر آواتار کارت سفید (آزادی عمل) داشتید؟
این را بدانید که استودیو یکلحظه از ساخت آن منصرف شد. ما آن موقع یک سال بود که روی فیلم کار میکردیم و آنها تصمیم گرفتند که همه چیز را متوقف کنند.
- چرا؟!
بودجه فیلم بهنظرشان زیادی سنگین آمد. پس من آن را به استودیو دیزنی پیشنهاد کردم. اما فاکس از تصمیماش منصرف شد. آنها اطمینان داشتند که جای دیگری نمیتوانم موفق به ساخت آن بشوم. با نظر گرفتن داستان همکاریم با آنها (بیگانهها، ورطه، دروغهای راست، تایتانیک) ترجیح دادم آواتار را هم با آنها کار کنم.
- با این حال آنها کمی از شما نمیترسند؟
نهایتاً، فکر میکنم که کوچکترین دلیلی وجود ندارد که آنها از من بترسند! ساخت آواتار بینهایت دشوار بود و ما هم سهم خود را از موانع و مشکلات داشتیم، اما این خود قسمتی از تمام طرحهایی با این ابعاد است بهخصوص وقتی به این اندازه تجربهگرا هستند. در پایان فکر میکنم همه، استودیو و به همان میزان خود من از نتیجه کار راضی بودیم و به آن اطمینان داشتیم. راز آن به احترام متقابل برمیگردد. این تنها راه ممکن برای پشت سر گذاشتن مشکلاتی است که ممکن است سر ساخت یک فیلم پیش بیاید. وقتی کارتان را در مقام کارگردان شروع میکنید همواره خود را در موضع ضدیت با استودیوها میبینید اما در گذر سالها این وضع کمرنگتر میشود.
- در واقع بهنظرم بیشتر آسوده خاطر میآیید…
یک بودای واقعی (اشاره به راحت بودن سر صحنه فیلم) …اکثر اوقات…
- بعد از صرف این همه سال روی این فیلم، به نمایش در آمدن آن برایتان عجیب نیست؟
حقیقتاً عجیب است. وقتی ابتدای ماه آگوست پلاتوهای فیلم را تعطیل کردیم و کامپیوترهای ثبت حرکات را سر جایشان میگذاشتیم، بهنظرم خیلی عجیب آمد. 4سال روز به روز، گرفتن نخستین نماها…وقتی فکر میکنم که تایتانیک 2سال از وقتم را بهخود اختصاص داد، باورم نمیشود که 4سال برای ساخت آواتار وقت گذاشتهام.
- از آواتار بهعنوان ستایشتان نسبت به کتابهای علمی – تخیلی که در زمان نوجوانیتان میبلعیدید، یاد کردهاید…
وقتی 14سال داشتم همه وقتم به نقاشی آدم فضاییها، روباتها و سفینههای فضایی میگذشت.
- اگر یکی از دفترهای سال اول دبیرستانتان را باز کنیم، با طرح یک سفینه فضایی مواجه خواهیم شد؟
شاید یک همچنین چیزی. من این را قبلاً گفتم و باز تکرار میکنم: من آواتار را برای بچه چهارده سالهای که در من خفته است ساختهام.
- افراد اندکی میتوانند روح کودکیشان را بعد از این همه سال پرسه زدن در هالیوود حفظ کنند.
برای همین است که من در هالیوود پرسه نمیزنم. در جشنها شرکت نمیکنم و با مسئولان رفتوآمد نمیکنم و با آنها نهار نمیخورم. اگر پایام را در هالیوود بزارم برای حرف زدن در مورد کار است. فقط. من در منزلم در مالیبو خیلی راحت هستم. با وجود اینکه همسرم عاشق زندگی در پاریس است. اگر روزی باید اسبابکشی بکنم فکر میکنم به نیوزیلند بروم.
- کافی است که شما هم خانهای در خیابان پیتر جکسون بخرید. گیلرمو دل تورو جدیداً به آنجا اسباب کشی کرده است…
میدانم. گیلرمو دوستی بسیار خوب است. در ضمن او قصد دارد بعد از اتمام ساخت «هابیت» نیز آن جا بماند. من و همسرم خیلی جدی به احتمال سکونت در آنجا فکر میکنیم.
- نمیترسید که از همه چیز دور باشید؟
این است که مرا بهخود جذب میکند. وقتی تمدنهای غربی فرو میریزد من در دورترین نقطه از آن خواهم بود. [خنده]. احتمال اندکی وجود دارد که آمریکا در قرن 21 جان سالم به در ببرد. من اطمینان دارم که مردمان دیگری از فضا به ما مینگرند و بهخودشان میگویند:« خدای من، شما واقعا چیزی جز یکدسته احمق نیستید.»
- این همان موضوع آواتار است…
بله. در ضمن آنچه امروز بیش از هر چیزی به آن اشتیاق دارم این است که بعد از اتمام این فیلم بتوانم وقتم را صرف تحقیقات در زمینه انرژیهای جایگزین بکنم و سرمایهگذاری در جهت گسترش آنها.
- شما دارید میگویید که برای دیدن فیلم بعدیتان باید دوباره 12سال صبر کرد؟
نه، نگران نشوید اما هر سال هم یک فیلم نخواهم ساخت… هر دو سال خوبه؟
- اگر فیلم در گیشه شکست بخورد چه اتفاقی میافتد؟
خیلی ساده است: یک گلوله توی مغزم خالی میکنم!
منبع: پرومیه/ نوامبر2009